English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2291 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to walk on eggshells <idiom> U در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
somebody's days are numbered <idiom> U نومید بودن کسی در موقعیتی
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
look after مراقب بودن
look out <idiom> U مراقب بودن
to keep watch U مراقب بودن
see after مراقب بودن
to keep a look U مراقب بودن
watch out U مراقب بودن
look after someone <idiom> U مراقب کسی بودن
weigh one's words <idiom> U مراقب صحبت بودن
watch one's time U مراقب فرصت بودن
attend to someone <idiom> U مراقب کسی بودن
looks U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
(keep/have one's) ear to the ground <idiom> U بادقت مراقب اطراف بودن
look U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
minds U تذکر دادن مراقب بودن
mind U تذکر دادن مراقب بودن
minding U تذکر دادن مراقب بودن
looked U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
to take care of somebody [something] U مراقب کسی [چیزی] بودن
to be on one's track U مراقب حال کسی بودن
take care of <idiom> U مراقب چیزی یا کسی بودن
To be all eyes. To watch like a hawk. U چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
measure U 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
pitot pressure U فشار برخورد هوا که به منظور اندازه گیری سرعت هوا بکار میرود
fit U اندازه بودن
fits U اندازه بودن
fittest U اندازه بودن
to fit like a glove U درست اندازه بودن
to be [as] poor as a church mouse <idiom> U بیش از اندازه تنگدست بودن
overabound U بیش از اندازه فراوان بودن
incommensurateness U بی اندازه بودن عدم مقیاس مشترک
to be at full stretch U تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
bathyconductograph U وسیله اندازه گیری میزان هادی بودن اب
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it. U بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
channeled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels U جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
where U درچه موقعیتی
situational tests U ازمونهای موقعیتی
to turn the scales U سرنوشت ساختن [موقعیتی]
to be the clincher U سرنوشت ساختن [موقعیتی]
to go wrong U خراب شدن [موقعیتی]
to have a knock back U عقب نشینی کردن [در موقعیتی]
angle U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angles U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it. <proverb> U اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup U محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
combinatorial explosion U موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
to get a general idea of something U فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
to let it get to that point U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
typefaces U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typeface U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
balance earth works U یک اندازه بودن حجم خاک برداری با حجم خاک ریزی در یک کارگاه
flag U فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
flags U فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
head crash U برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
analogue U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter U روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
analog U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
initialed U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
go-getter <idiom> U شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
initialing U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
entry U موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
initialling U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
individual U فردی
subjective U فردی
individuals U فردی
So much for our holiday. U این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
environments U موقعیتی در سیستم کامپیوتر مربوط به همه ثباتها و محلهای حافظه
That's the end of our holiday. U این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
environment U موقعیتی در سیستم کامپیوتر مربوط به همه ثباتها و محلهای حافظه
vigilante U مراقب
vigilantes U مراقب
surveillant U مراقب
observer U مراقب
observers U مراقب
wide awake U مراقب
vigilant U مراقب
alert U مراقب
lookout U مراقب
care giver U مراقب
alerted U مراقب
alerts U مراقب
watch ful U مراقب
observant U مراقب
quivive U مراقب
oper eyed U مراقب
lookouts U مراقب
attended U با مراقب
watcher U مراقب
wide-awake U مراقب
watchers U مراقب
ontogency U تکوین فردی
hexastich U قطعه شش فردی
patterns U خصوصیات فردی
pattern U خصوصیات فردی
ontogenesis U پدیدایی فردی
personalism U فلسفه فردی
intraindividual U درون فردی
personal right U حقوق فردی
intrapersonal U درون فردی
individual differences U تفاوتهای فردی
personal tempo U اهنگ فردی
individuality U وجود فردی
ontogeny U پدیدایی فردی
single entry U حسابداری فردی
individual ownership U مالکیت فردی
personal pace U اهنگ فردی
Every individual in the society should . . . U هر فردی درجامعه با ید ...
libertarians U طرفدارازادی فردی
interpersonal coherence U انسجام بین فردی
individualization U فردی ساختن
idiosyncrasies U خصیصه فردی
individual responsibility U مسئوولیت فردی
interpersonal U میان فردی
libertarian U طرفدارازادی فردی
interindividual U میان فردی
idiosyncrasy U خصیصه فردی
watchful U موافب مراقب
onlooker U مراقب تماشاگر
watchman U پاسدار مراقب
watch it <idiom> U مراقب باش
watch man U پاسبان مراقب
i was on the watch for it U مراقب ان بودم
watchmen U پاسدار مراقب
onlookers U مراقب تماشاگر
tenty U مراقب موافب
scrutator U مراقب موشکاف
automatic controller U مراقب خودکار
watchfulness U مراقب پاسدار
attended operation U عملکرد با مراقب
unattended operation U عملکردبی مراقب
unattended operation U عملکرد بی مراقب
aptitude test U ازمون قابلیت فردی
aptitude tests U ازمون قابلیت فردی
interpersonal conflict U تعارض میان فردی
individual demand schedule U جدول تقاضای فردی
pinned U عدد شناسایی فردی
personal data sheet U برگه اطلاعات فردی
pin U عدد شناسایی فردی
autecology U بوم شناسی فردی
pinning U عدد شناسایی فردی
unit U نفر عدد فردی
units U نفر عدد فردی
libertarianism U طرفداری از ازادی فردی
personal distribution U توزیع درامد فردی
patterns U الگو صفات فردی
individualism U اصول استقلال فردی
pattern U الگو صفات فردی
collisions U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision U برخورد کردن برخورد تصادف کردن
pinch pennies <idiom> U مراقب پوست خودبودن
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
highbinder U جاسوس یا مراقب دیگری
individual U اختصاصی فردی یک نفر سرباز
depersonalization U توجه نکردن به هویت فردی
streaky U دارای اخلاق وخصوصیات فردی
streakiest U دارای اخلاق وخصوصیات فردی
streakier U دارای اخلاق وخصوصیات فردی
individuals U اختصاصی فردی یک نفر سرباز
processor U ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage U اندازه گیر اندازه گرفتن
gage U اندازه وسیله اندازه گیری
synchronizing limiter U لامپ مراقب همزمان سازی
Keep an eye on the children. U چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )
chandler U فردی که تدارکات کشتی راانجام میدهد
IRA U مخفف حساب پس انداز بازنشستگی فردی
individualism U اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
size U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
watch/mind one's P's and Q's <idiom> U مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
individualized U منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualised U منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
data clerk U فردی که در یک مجموعه کامپیوتری کارهای دفترانجام میدهد
miscegenation U ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
individualizing U منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualising U منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualize U منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualises U منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualizes U منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
centred U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centers U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
duenna U زن سالمندی که مراقب دختران وزنان جوان است
centre U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
accommodation bill U براتی که جهت کمک یا ضمانت فردی تهیه میگردد
libertarian U طرفدارآزادی [جدا از حکم دولت] فردی [فلسفه] [سیاست]
security specialist U فردی که مسئول امنیت فیزیکی مرکز کامپیوتر است
administrators U شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
administrator U شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
maintenance U مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
Recent search history Forum search
1معنی لغت overfit
1tink and grow rich
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1سلام. می خواستم معنی این جمله رو بدونم :above threshold bias currents
2In someone bad (or good) books.
2In someone bad (or good) books.
2interfereometry
3midas touch
1مقاله در مورد اندازه گیری شیفت فرکانسی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com